روشن فکر
قسمتی از مکالمه من و دوست هفتمی روشن فکرم در اردو و در اوتوبوس هنگامی که کادر محترم تصمیم گرف بعد ساعت ها دهن خشکی دادن به ماها لطف کنه بستنی سنتی بده بهمون:
[من در حال از پنجره بیرون انداختن بستنی خیلی هم مشعوف ازین کار!]
(لازم به ذکره که این دوستمونم از شانس من طرف پنجره نشسته!)
دوست روشن فکر:چی کار میکنی؟!
منِ مشعوف:نگو که نمیبینی دارم چی کار میکنم!
[پنجره را می بندد]
- عمرا بذارم بندازی بیرون بستنی رو!
- پس بگیر بخور خودت!
- مگه من آشغال خورم؟!
منِ مشعوفِ شگفت زده :|
این وسط چندتا احتمال وجود داره:
1- یا به ایشون گلاسه اناری معجونی چیزی دادن به جای بستنی سنتی!
2- از یک هفتمی روشن فکر بیش از این انتظار نمیره اصولا!
3- رسما قصد توهین به منو کادر محترمو داشته!(البته با فاکتور گیری خود شخص شخیص ایشون!)
نمیدونم چه نظری باید داد؟